چقدر از این شبای تنهایی بدم میاد
بعد از اینهمه تنهایی هنوزم ازش واهمه دارم.
به شدت درگیر روزمرگی شدم.
زندگیم در این چند جمله خلاصه شده: صب بیدار شم. صبحونه بخورم. برم سرکار. برگردم خونه یا یه سر به مامان بزنم. بشینم پای لبتاب و برنامه تدبیر بنویسم و درحالی که طبق عادت همیشگی همیشه صدای موسیقی بیاد. وقت خواب هم خوابم نیاد و برم سراغ عکس های قدیمی. لحظات خاطره ساز جان سوزِ الان. و دوباره فردا همین روال ادامه داره.
امیدوارم تا اسفند دفاع کنم از پایان نامه لعنتی.
اه حالم بد میشه وقتی ازش حرف میزنم.
چقدر صدای معتمدی خوبه :)))))) وی در حال گوش دادن به ترانه

کویر بود


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها